جدول جو
جدول جو

معنی حسن ظن - جستجوی لغت در جدول جو

حسن ظن
ظن نیکو، گمان نیک، خوش گمانی
تصویری از حسن ظن
تصویر حسن ظن
فرهنگ فارسی عمید
حسن ظن
(حُ نِظَ)
حسن نیت. نیک اندیشی. مقابل سوء نیت، خوش گمانی. نیکوگمانی. و آن حالتی است که آدمی با آن مطمئن باشد و متوقع خیر باشد: حسن ظن بزرگان بیش از فضیلت بنده است. (گلستان). حسن ظن بزرگان در خصم بر کمال است. (گلستان). یکی از بزرگان در حق این طایفه حسن ظنی بلیغ داشت. (گلستان) ، خوش باوری. ساده لوحی
لغت نامه دهخدا
حسن ظن
نیک اندیشی، مقابل سوءنیت، خوش گمانی، حسن نیت
تصویری از حسن ظن
تصویر حسن ظن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ یِ)
از علمایی که برای خواندن خط هیت ها متحمل زحماتی شده اند و کار زیاد کرده اند. (ایران باستان ج 1 ص 49)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
نام دو جای معروف است در بلادضبه و بنابر قول دیگر نام رمله ای است متعلق به بنی سعد و نظر بر قول دیگر نام مرغزاری است در بلاد ضبه
لغت نامه دهخدا
(حَ / حُ)
المقری البناء التمار. محدث است. علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان کسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد در 25هزارگزی باختر بجنورد و 7هزارگزی جنوب شوسۀ بجنوردبه مراوه تپه. کوهستانی و سردسیر است. 438 تن سکنۀ شیعۀ ترک و فارس زبان دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ بَ سَ)
بسیار نیک. حسن به معنی نیک است و بسن مؤکد و تابع اوست. لفظبسن علیحده معنی ندارد. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نُظْ ظَن ن)
نیکوگمان
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ تُ نُ)
حسن سهل و ضعیف:
حسن تنک بتان چه بینم
از دیدن آفتاب توبه.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران در 4هزارگزی شمال طالقان. کوهستانی و سردسیر است. 401 تن سکنۀ شیعۀ فارسی تاتی دارد. آب آن از رود خانه محلی و محصول آن غلات، بنشن، عسل، خیار، میوه جات مختلف، یونجه و در حدود ثلث سکنه به تهران و مازندران برای تأمین معاش میروند. مزرعۀ دوریان جزء این ده است. راه مالرو دارد
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ چَ)
دهی از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد در 27 هزاروپانصد گزی جنوب باختر مهاباد و 14 هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد - سردشت. کوهستانی و معتدل است. 89 تن سکنۀ سنی کرد دارد. آب آن از رود خانه مهاباد و محصول آن غلات، توتون، چغندر وحبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَچَ)
کوچۀ حسن چپ، علی چپ: خود رابه کوچۀ حسن چپ زدن، تجاهل کردن. (اصطلاح شیرازی)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حُ ر ر)
ابن حسینی عاملی. درگذشتۀ 1298 هجری قمری دیوان شعر دارد. (ذریعه ج 9 ص 239)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
حاکم کاشان بود. و ملاجعفر نراقی کتاب الحجه البالغه در 1274 هجری قمری بنام او ساخت. (ذریعه 6 ص 258)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج در 35هزارگزی شمال باختر قروه کنار راه عمومی مالرو و خط تلفن و تلگراف قروه به بیجار. تپه ماهور و سردسیر است. 165 تن سکنۀ سنی، کردی دارد. آب آن از رود خانه بایتمر و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِخَ)
خوشنویسی:
ای حسن خط از دفتر خلاق تو بابی
شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
آل حسنجان، صاحب کشف الظنون در ذیل قصیدۀ بردۀ بوصیری گوید: یکی از شارحین آن اسعد بن سعدالدین مفتی از آل حسنجان مشهور است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب در 12هزارگزی جنوب خاوری سراب و هشت هزارگزی راه سراب - اردبیل. جلگه و معتدل است. 426 تن سکنۀ شیعۀ ترک زبان دارد. آب آن از نهر و چاه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
جمع واژۀ حسنی. منسوبان به حسن
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
بصورت تثنیه حسنی ̍ نام موضعی است در شعر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
حسنیین. تثنیۀ حسنی ̍. ظفر و شهادت: قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین. (قرآن 52/9). گفته اند مراد دو فرجام نیکو است که عبارت از نصرت و شهادت باشد. و برای تأویل نصرت و شهادت به خصلتین صفت مؤنث آمده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نی یو)
بطنی از بنی عبید. و بنوالحسن بن ابی بکر بن موهوب بن عبید. (صبح الاعشی ج 1 ص 332). و رجوع به حسنیان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نی یو)
جمع واژۀ حسنی. منسوبان به حسن. حسنیان. حسنیه
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ یَ یْ)
تثنیۀ حسنی ̍: هل تربصون بنا الاّ احدی الحسنیین. (قرآن 52/9) : سر مار بدست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد. اگر این غالب آمد مارکشتی و اگر آن غالب آمد از دشمن برستی. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ نَ ظَ)
خوش نیتی. خوش بینی. مقابل سؤنیت. رجوع به ترکیبات حسن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ وَ)
اسم یکی از طوایف چهارگانه پیش کوه ایلات کرد ایران که تقریباً 5000 خانوار میباشند و از پنج طایفه ترکیب یافته اند: بسطام، کاکل وند، ساکی و دولتشاه، و محل سکونت آنها در الیشتر (کنار رود خانه کاکارضا، تنگ رباط جلگه و معدن رباط - تنگ حسن) است و شغل اهالی آنان گله داری میباشد. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 63 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ وَ)
یکی از دهستانهای بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. این دهستان در مرکز بخش واقع و محدود است از شمال به کوه گرون، و از جنوب به دهستان ریمله و قسمتی از دهستان هنام بسطام، و از باختر به دهستان یوسفوند. موقعیت طبیعی آنجا جلگه. هوای آنجا معتدل مالاریائی. آب آن از رود سرآب ززامیری و میان ولان و چشمه. مرتفعترین قله های کوه در این دهستان قله خرگوش لاب گرون است. این دهستان از 49 آبادی تشکیل گردیده، جمعیت آن در پیرامن نه هزار تن، وقرای مهم آن عبارتند از: الشتر چقالکان هندی، رضاآباد، سالیانه. ساکنین این دهستان از طوایف حسنوند و یوسفوند و ابری هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسن الظن
تصویر حسن الظن
حسن ظن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسن مس
تصویر حسن مس
نرم پرماسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سن سن
تصویر سن سن
ترکی تویی، تویی ک تو هستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسنیان
تصویر حسنیان
پیروزی، شهادت، ظفر
فرهنگ لغت هوشیار